جدول جو
جدول جو

معنی نر تلا - جستجوی لغت در جدول جو

نر تلا
قرقاول نر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زر طلا
تصویر زر طلا
طلای ناب، زر خالص، زر طلی، زر خشک، زر طلی، زر بی غشّ، زر ده دهی، زر سرخ، زر جعفری، ابریز، شش سری، زر شش سری، زر رکنی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رِ تِ)
زر طلا را گویند. (برهان). زر تمام عیار. زر خالص. (آنندراج). زر پاک است و طلا معرب آن است. (انجمن آرا). زر خالص. (ناظم الاطباء). صحیح زر طلی و زر طلا است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر تلی پرده ز سیم مذاب.
اثیرالدین اخسیکتی (جهانگیری).
وجود مرد دانا مثال زرتلی است
که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان بیشه از بخش مرکزی شهرستان بابل، در 5 هزارگزی جنوب شرقی بابل و یک هزارگزی جادۀ بابل به شاهی در دشت معتدل مرطوب واقع است و 110 تن سکنه دارد. آبش از فاضل آب چشمۀ جنید و محصولش نیشکر و پنبه و برنج و غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ چَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا در 98هزارگزی جنوب داراب، در منطقۀ کوهستانی و معتدل هوایی واقع است و 357 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصول عمده اش بادام و گل سرخ و مویز و گردو و انجیر و شغل مردمش باغداری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر لا
تصویر پر لا
گونه ای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بلا
تصویر پر بلا
پر آسیب پر پتیار پر آستانک
فرهنگ لغت هوشیار
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ناودان چوبی که در مکان های ویژه ای ازعبور نهر تعبیه شود و
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند نر یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در شرق روستای دیوا در بندپی غربی، که قلعه ای هم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه ی بابل، از توابع دهستان نوکنده ی کای
فرهنگ گویش مازندرانی
بیضه ی حیوان، نوعی قارچ سنتی، در باور عوام از آن به عنوان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
اهل دعوا آشوب طلب کسی که به دنبال شر می گردد
فرهنگ گویش مازندرانی
آلو زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
قرقاول
فرهنگ گویش مازندرانی
تاووسک، پرنده ی تالابی بسیار زیبا
فرهنگ گویش مازندرانی
قلابی چوبی و بلند که جهت انداختن به پای برخی گوسفندان و جداسازی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در شمال کتول
فرهنگ گویش مازندرانی